آرینا عشقه کفش.....
عمر مامانی
صبح وقتی از خواب بیدار شدی چشمت به کفشای جدید افتاد و تا مامانی کفشای
جدیدو پات نکرد و بابائی نبردت دد راضی نشدی که نشدی.
بابائی می گفت اینقدر ذوق می کردی که هر یک قدم می نشستی و کفشاتو نگاه
می کردی و می خندیدی و کلی ذوق می کردی و دوباره قدم بعدی ،می نشستی
و به کفشات نگاه می کردی و می خندیدی و ذوق می کردی.
و دوباره قدم بعدی.......
فدای دختر نازم که اینقدر عاشقه کفشه...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی