دن...دون
شیرینم
همیشه یک کاری هست که انجام بدی و مامانی رو غافلگیر کنی.
شب کنار هم نشسته بودیم و سریال نگاه می کردیم که شما یک
کارت ویزیت دندانپزشکی که چند روز پیش بابائی رفته بود از روی
میز برداشتی و نگاه می کردی که مامانی عکس دندونه روی کارتو
نشونت داد و گفت:دندون....
همین طور که داشتم سریال نگاه می کردم متوجه شدم یه چیزی
زیر لب زمزمه می کنی ......
دن دون ......دن دون.......دن دون.....
نه به اون موقع ها که یه کلمه رو بلدی و اصلا تکرار نمی کنی نه به
حالا که با یک بار گفتن دندون چند بار تکرارش می کنی.....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی