آریناآرینا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

آرینا مو فرفری

خاطره

1390/11/15 2:29
نویسنده : مامان آرینا
2,535 بازدید
اشتراک گذاری

آرینای من

امروز که با شما و بابائی رفتیم بازار حسابی شیرین کاری کردی .

همین که از ماشین پیاده شدیم و رفتیم سمت بازار دوتا آقا   رو  دیدی که به شما لبخند زدن

شما هم که ذوق زده شده بودی همین طور که دوتا آقا از کنار ما می گذشتن همچنان نگاشون میکردی 

و اونها هم بر می گشتن و شما رو که می دیدن می خندیدن. یکدفعه شما رو به دوتا   کردی و

دستاتو به حالت ضربدری گرفتی جلوی لبهای کوچولوت و باصدای بلند به حالت خنده می گفتی: هاها،

هاها،هاها...........

مامانی ، دختر باید سروسنگین باشه.اوا

چند قدم جلوتر نرفته بودیم که.......

 شما یه نی نی با مامانش دیدی و بازم خوشحال شدی.شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے

و زل زدی به نی نی و یکدفعه ابروهاتو بردی بالا و چشماتو گرد کردی و پشت سر هم شروع کردی

به نه گفتن.طوری که مامان  نی نی متوجه شد و گفت چی شده کوچولو؟؟؟؟؟؟

اینقدر به بسکویت نی نی نگاه کردی که مامان نی نی گفت:عزیزم بسکویت می خوای؟؟؟؟؟

مامانی که از خجالت آب شده بود خجالتگفت:نه ،نی نی دیده هیجان زده شده.ولی مگه شما ول

می کردی پشت سر هم می گفتی:نه نه نه ......فکر می کردی بسکویت نی نی ،مال خودته 

  و حالا دست نی نینیه.بالاخره دوتا بسکویت زدی تو رگ.

از پاساژ رفتن که دیگه پشیمون شدیم،آخه شما می خواستی داخل تک تک مغازه ها بری و برای

فروشنده ها بای بای کنی و برگردی بیرون.شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے

عزیزم با اسقبال گرمی هم روبرو می شدی و فروشندها کلی برای شما ذوق می کردن.

یک شاهکار دیگه این بود که داخل رستوران نشسته بودیم و وقتی آقای گارسن غذای ما رو اورد

از دیدن غذاها هیجان زده شدی و چشم از غذا ها بر نمی داشتی و با حالت خنده  می گفتی :

ههه ههه ههه....

مامانی یه کارائی می کنی .................

خلاصه عزیزکم هر جا می ری یه خاطره از خودت به جا می ذاری.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مامان حنا
15 بهمن 90 1:54
عززززززززززیییییززززززززززممممم
آرینا جونم خوب منم بودم از دیدن اون شیرین کاریات عاشقت میشدم حالا خوبه کسی هوس نکرد این دختر بانمک مارو بدزده


خاله عاشقتم.
مامان آیدین
15 بهمن 90 1:56
سلام مامانی خوبی آرینا جون خوبه از طرف من و آیدین یه گاز و یه بوس حسابی بکن آرینا رو چون خیلی بلا و شیطون و خوردنی شده الهی من فدای اون، ها ها هاش بشم .


سلام خاله جون چشم حتما.من و آرینا می بوسیمتون.
faeqeh
15 بهمن 90 2:02
ای شیطون شیرین

خاله جون شیطون گفتین و بس......
نرگسی
15 بهمن 90 9:49
عریزممممممممممم
مامان انیسا
15 بهمن 90 12:04
اییییییی جون
اییییییییی عسل
اییییییییییییی نبات
فدای دخمل عسل


ممنون خاله جون بیشتر از این خجالتم ندین.
مامانی یکتا
15 بهمن 90 12:32
آریناجون روابط اجتماعیش بالاست و دلش میخواد باهمه رابطه برقرار کنه. بس که شیرینه عاشقش میشن و براش ذوق میکنن.


خاله جون درسته آرینا رابطش با همه خوبه.
مامان پارسا
15 بهمن 90 13:36
هزار ماشاءلله چه دختری شده
آرینا جون به مامانی بگو بی زحمت لطف کنن و اسم شهرتون رو به ما بگن آخه اسم دوستای پارسا رو با شهرشون ثبت می کنیم.مرسی-


ممنون خاله جون.چشم حتما.
مامان پارسا قند عسل
15 بهمن 90 14:52
عزیز خاله.من اگه جایه فروشنده ها بودم ،قورتت میدادم.جیگر خاله .یه عالمه بغل و فشار و بوس


خاللللللللللللللللللللللللله اینطوری که دیگه چیزی از من باقی نمی مونه.
مهسا مامان مرسانا
15 بهمن 90 18:12



خاله جون می بوسمتون یه عالمه.
مامان ترنم کوچولو
15 بهمن 90 19:57
الهی عزیز خاله


ممنون خاله جون.
نگین مامان رادین
15 بهمن 90 22:12
قربون دخملی خوشگلم برم که هرکی می بیندش عاشقش میشه،
راستی ارینا جون از لباسی که تو عکس پست ثابت تن کردی رادین هم داره و وقتی اون لباسشو می پوشه قیافه ناز شما هم می یاد جلو چشم


خاله جون شما خیلی به ما محبت دارید.من و آرینا هم عاشق شما و رادین جون هستیم.می بوسمتون.
زهره مامان آریان جون
17 بهمن 90 2:38
بیسکوییته خوشمزه بود خاله؟؟؟نوش جانت
عیبی نداره آریانم بعضی وقتا ازین کارا میکنه


خیلی خوشمزه بود آخه همون بسکویتی بود که مامانی همیشه به آرینا می ده.
مامان سانای
17 بهمن 90 14:33
دخترمون شیرین وخوردنی شده

ممنون خاله جون.
مامان سانلي
18 بهمن 90 0:39
واي آرينا جون چه شيطون شدي.فداي هاهاهات برم من


خاله هرروز شیطون تر از دیروز.خدا نکنه خاله جون.