سه ماجرا در یک پست
ماجرای اول
پای بابائی زخم شد و بابائی می خواست چسب زخم بزنه که شما متوجه شدی و با ناراحتی رفتی
به طرف بابائی و با حالت ناراحت و ناز و عشوه فراوون به بابائی می گفتی:اوففف اوففف ......
و دو دستتو حلقه کردی دور گردن بابائی این طوری و در آخر دست کوچولوتو
آروم آروم زدی پشت کمر بابائی.
ماجرای دوم
وقتی گرم تماشای بودی بابائی صدات کرد ، آرینا ،آرینا هنوز حرف بابائی تمام نشده بود که دست
کوچولوتو گذاشتی روی بینی و گفتی هیشششش و پشت چشمی برای بابا نازک کردی که بیا و ببین.
ماجرای سوم
قبل از خواب مامانی و بابائی وشما شروع کردیم به عزیزم اینقدر خندیدی که
صورتت قرمز شده بود.صدای خندهای شیرینت توی گوشمه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی