وقتی علاقه ها بین دو دوست زیاد می شود....
عزیز مامانی
نزدیکای ظهر که از خواب بیدار شدی تا مامانی رفت آشپزخونه
برات صبحانه آماده کنه شما یدفعه غیبت زد.
بعد چند دقیقه اومدی پیش مامانی و در حالی که کلاه سرت
کردی و سویشرت هم پوشیدی (تو این گرما) و چند تا از
عروسکاتم بغل کردی به مامانی میگی ، آرینا ....آرینا ....آرینا
شیطون بلای مامانی خودت لباس پوشیدی ، عروسکاتم
برداشتی و فقط از مامانی می خواستی تا ببرت خونه آیسانا جون.
یه توضیح کوچولو آرینا ، آیسانا رو آرینا صدا می زنه جالبه نه!!!!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی